–«چنگ دل آهنگ دلکش میزند
نالهی عشق است و آتش میزند
قصهی دل دلکش است و خواندنیست
تا ابد این عشق و این دل ماندنیست»*
چنگ دل چنگی به دلهامان نزد.
منبر آیینهها جادو گرفت،
مرگ با هر سینهی لرزان و هر نای بلندی خو گرفت.
از چرای ما همه بتها شکست.
بیخلیلانه بر آتش خفتهایم،
چون گلستان مینشد
لااقل خاری شدیم در پهلوی ایام پست.
قصهی شب ساده است اما دراز.
خامشی چونان عَلَم در اهتزاز.
–«چنگ دل آهنگ دلکش میزند
نالهی عشق است و آتش میزند
قصهی دل دلکش است و خواندنیست
تا ابد این عشق و این دل ماندنیست»
شیعهی آغوش خونآلود تو
بر زمین چون کهنهخوفی مانده است.
نه صدایی، نه نفس، نه حرکتی،
اما شنو
نعرهای میپیچد اندر خیمهگاه:
«ای عزاداران رسمِ کیشومات
هم حسین است او به روی آسفالت.»
قصهی جان کوته و بیهایوهوست،
چون برآمد در غیابش گفتگوست.
–«چنگ دل آهنگ دلکش میزند
نالهی عشق است و آتش میزند
قصهی دل دلکش است و خواندنیست
تا ابد این عشق و این دل ماندنیست»
در خیابان هرچه ماند از ما برفت
با نسیمی که به لطف قاهران
میوزد مادام چون افسون ابلیسانهای شوم و گران.
خون به آبی شسته شد.
دل به خونی بسته شد.
از شهیدان نه پلاکی بر خیابانی بماند و نه سری بر نیزهای.
گویی از صبحِ ازل
بر نامشان خطی نشست.
قصهی دل دلکش است اما چه سود
تا ابد این قصه مانَد ناسرود.
* – قسمتهای درون گیومه را در ذهن خود با صدای غلام کویتیپور بخوانید.
[تاریخ تقریبی نگارش: ۱۳۹۵، متاثر از وقایع عاشورای ۱۳۸۸]