ترجیع‌بند

به آسمان چه کسی گفت راز خشم مرا
که در فلق زده نقشی غمین و پرده‌درا
سیاهه‌ی زعما چون به دست باد افتاد
کسی نکرد ز بیداد باد چون و چرا
هم آنچه بود برفت و هم آنکه رفت نگفت
خدایتان بنگهدارد این بساط و سرا
اثر نماند ز سرمشق اهل فن قلم
ز سفله‌های قلم‌کُش ولی بسا اثرا

به چاه ویل نه تنها که بیژن گیو است
زمانه لعل یمانیش در کف دیو است

به شانه‌ام زد و گفت ای جوانک درویش
به عزم قله‌ی قاف امید ره بر پیش
نبود توش و توانم که گویمش آخر
ز قله آمدگان خود زدند بر دل ریش
ز کیش مار گزینند گر فریدون را
کجاست پس اثر اختر فریدون‌کیش؟
نگشت عافیت هر که عاقبت‌خواه است
حریف عاقبت هر که عافیت‌اندیش

به چاه ویل نه تنها که بیژن گیو است
زمانه لعل یمانیش در کف دیو است

هزار بار شنیدیم بخت چرخنده‌ست
گهی عزاست به چشم و گهی به لب خنده‌ست
برای بار هزار و یکم بگو اما
چرا بهای یکی بُرده شصت بازنده‌ست؟
به کفر مُلک بماند، به ظلم نیز هنوز
مباد کفر بگویم ولیک پاینده‌ست
عصای موسی حق هم حریف ساحر نیست
اگر خدایی فرعون در دلش مانده‌ست

به چاه ویل نه تنها که بیژن گیو است
زمانه لعل یمانیش در کف دیو است

سلام می‌کند از پشت ابر گاهی ماه
چو باز می‌خوردش ابر، شب دوباره سیاه
بگردد و من و انجم که پلک بر هم زن
نشسته‌ایم تماشا به انتظار پگاه
تمام قصه‌ی تاریخ را ز بر خواندیم
که نه ز جور اثر ماند و نه ماند جاه
ولی هنوز شب از قرص ماه روشن نیست
چه آید و چه نیاید ز سینه‌هامان آه

به چاه ویل نه تنها که بیژن گیو است
زمانه لعل یمانیش در کف دیو است 

 

[تاریخ نگارش: تابستان ۱۳۹۷]